شماره ۶۱

ساخت وبلاگ

با وجود اینکه دو بار تا الان پسرمو دکتر بردیم، باز امروز تب داشت و خوب نشده بود. تصمیم گرفتیم به مطب دیگه ای بریم و باز هم سرم و تزریق... امیدوارم دیگه خوب بشه. گلوش عفونت شدید داره و امروز با استامینوفن کمی تبش رو کنترل کردیم و دیدیم که باز یهو رفت ۳۹ به بالا. دیگه فعلا سرم زده و ظاهرا بهتره. اما باید رعایت کنه.

در مطب یه خانم میانسال غرغرو اومده بود که تزریق داشت. خانم پرستار برای پیدا کردن رگش دوتا دستاشو سوراخ کرد اونم مدام غر میزد و داد و فریاد راه انداخته بود که شما بلد نیستین و ازین حرفا. منم دلم واسه اون دختر جوان سوخت و خیلی آروم زمزمه کردم: خوب پیش میاد دیگه. یهو خانمه بهم توپید که شما در جایگاهی نیستید که نظر بدید جای من نیستید و ازین حرفا. منم سکوت کردم و چیزی نگفتم.همسر شیرینکار من از طرف من عذر خواست و من بهش گفتم نباید اصلا عذرخواهی میکرد چون من حرف بدی نزدم فقط گفتم پیش میاد چون داشت با اون دختره بد حرف میزد و شلوغ راه انداخته بود. در ضمن نوزادی پسرم یادم اومد که برای پیدا کردن رگش دوتا دست و دوتاپاشو سوراخ کردن و آخرشم نتونستن رگ رو پیدا کنن و من با وجود اینکه برام سخت بود و اشک می ریختم، اما تحمل کردم.

خلاصه اینکه از رفتار اون زن به اصطلاح شمالیها " جینجال " اصلا خوشم نیومد و تو دلم گفتم ایشاالله بدتر بشی با اون رفتار گند و عصبیت.

امروز برای تعیین جا رفتم. مدرسه مورد نظر رو انتخاب کردم ولی قلبا دوست نداشتم اونجا رو انتخاب کنم و به خاطر شرایط و به اجبار اونجا رو انتخاب کردم. امیدوارم پشیمون نشم.

حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 23:43