اخرین روزای سال کهنه

ساخت وبلاگ
سلام

 

مشغول اماده کردن خونه واسه سال نو هستیم. ناراحتم که امروز ولخرجی کردم به خاطر یه چیزی که میتونستم خودم تو خونه هم انجام بدم. اخه دوستم که  نه همکلاسی دوران دبیرستانم ارایشگاه باز کرده رفته بودم واسه یه کار دیگه که رودربایستی گیر کردم  بهم نوبت داد واسه رنگ مو.۲۰۰ تومن پیاده شدم.چنین تصمیمی نداشتم ولی شد و ولخرجی کردم.رنگ خاصی هم نیست و رنگ قبلیم بهتر بود ب نظرم.حالا بگذریم... تا من باشم که قاطعانه تر تصمیم بگیرم.اصلا میدونی چیه؟من تو مواردی مثل ارایشگاه و خیاطی شانس ندارم. 

مورد بعدی: از روابط جمعیم احساس خوبی ندارم،انرژیم کم شده و ربطی به بیماری و عمل نداره.کلا جمع گریز شدم و جمعو تحمل میکنم. اگه هم باشم تو جمع،خوب نمیجوشم.نمیدونم باید به روان شناس  مراجعه کنم؟خوب البته روانشناسا هم یه چیزای کلی میگن که واسم تکرااریه و بلدم.فقط نمیدونم چرا بهش عمل۵ نمیکنم؟!نمونه اش روز اخر در محل کارم که حوصله نکردمو از دفتر اومدم کلاس واسه تصحیح اوراق و البته اوراق بهونه بود چون حوصله ی جمعو نداشتم.دلم خوش نیست.احساس میکنم بقیه الکی خوشن.حرف مشترکی ندارم باهاشون.خودم ناراحتم که چرا از دفتر اومدم بیرون؟!ولی اخه ۸تا ۱۲ تو دفتر بشینم چه کنم؟حوصلم سرمیره.ازادی عمل ندارم و نمیتونم نگاهمو به هر طرفی از افق بچرخونم و تو افکارم غرق بشم.کلی فکر توی سرمه و پر از فکرم... گاهی با خودم فکحر میکنم اوتیسم دارم . چرا راحت نیستم مثل بقیه؟چه کنم که بتونم با جمع  راحت تر باشم؟خجالتی نیستما ولی تو بعضی جمعها اونقدر جمع غیر صمیمانه و سرد هست که از بودن در اونجا غذاب میکشم.بیان حسم خیلی سخته ولی نمیتونم در جمعی که انرژی منفی دریافت میکنم راحت باشم.البته باید مشکلو در خودم ریشه یابی کنم و حلش کنم چون واقعا از این جمع گریزی رنج میکشم.قرار نیست که همه طبق سلیقه و  پسند من باشن. ممع ظاهر پسندیه.

مسئله ی بعدی اینه که کلی اطلاعات در اختیار همکارم گذاشتم که جوگیر شدم البته ولی بعدش فکر کردم کارم درست نیست که من درمورد دیگران به همه  ی سوالاتش جواب بدم یا به طور خودکار بهش اطلاعات بدم در مورد دیگران. بگذریم حالا... خودم میدونم و خودم ...

خونه تا حد متعادلی تمیز شده ولی بازم کارای خرده ریزه مونده و خرید بعضی وسایل هفت سین و ماهی و سیبو شیرینی و آجیلو ‌... واسه خودمون که نشد لباس بخریم ... حالا دیرتر میخریم (اخه خرج عمل فشار زیادی وارد کرد بهمون)ولی من ازین سنت لباس نو پوشیدن خیلی خوشم میاد... حسود نیستما ولی فکر می کنم خانومایی که شوهراشون براشون همیشه کادوی گرون قیمتو طلا میخرن، حکومتشون قویتره و در همه ی مسائل تصمیم با اوناست. چه بسیار خانومایی که واقعا به این همه محبت نمی ارزن،ولی توجه زیادی بهشون میشه و آب تو دلشون تکون نمیخوره.اما شوهر من میگه اونایی که کادوی خیلی گرون میخرن،در واقع به خانوماشون باج میدن تا کاری به کارشون نداشته باشه. و خیلی ازین آقایون به خانوماشون خیانت هم میکنن ولی دهن همسرشونو با این هدایا میبندن تا اونا هم مشغول به کار خودشون باشن و خیال کنن که بهشون توجه میشه. نمیدونم...  

 

 

حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت: 11:04