خستگی

ساخت وبلاگ
خیلی کار دارم.همه ی کارای خونه نصفه نیمه ست. وقتو حوصله ندارم مرتبش کنم.بی رمقم.نمیدونم چه کنم؟اتاق بچه که اصلا بازاریه واسه خودش.نمیدونم از کجا شروع کنم.چند وقته که حالم خوب نبود،کارا روهم انبار شده. کسی هم که کار دل آدمو نمیتونه انجام بده جز خود آدم.

مبل هم که پرسیدیم وقت ندارن تعمیرش کنن.موند واسه بعد عید.

البته بهتره چون هزینه اش هم زیاده.مبلی که ۳تومن خریدم،باید ۳تومن الان بدم فقط واسه تعویض پارچه اش.

دیوارای اتاق و هال هم کمی تمیزکاری میخواد. اگه میشد کاغذ دیواری بشه که عالی میشد.

اسنا جمعه به دنیا اومده.باید پیشش بریم. فکر کنم ببینم چی براش کادو بگیرم.

و اما از مدرسه:

صبح یکی از اولیا بهم گفت وقتی شما نبودی،دخترم خیلی گریه میکرد و همش ناراحت بود و ازین حرفا... حتی گفت یه روزو روزه گرفته واسه شما که حالتون خوب بشه. بغضم گرفت... تو دلم گفتم اخه یعنی یه معلم اینقده واسه بچه ها مهمه؟گمان نمیکردم روشون اینقده اثر داشته باشم. ولی همین که تک و توک بعضی اولیا میان یه چنین حرفایی میزنن،امیدم زیاد میشه و سعی میکنم بیشتر واسشون وقت بذارم . بچه ها واقعا محبتو حس میکنن و احساسات قلبی آدمو کاملا میفهمن. من بچه ها رو خیلی دوس دارم و مهربونی ای که با اونا دارمو و اون رفتارارو با بزرگا شاید نشون ندم.

و یه دانش آموز دیگه آخر وقت ازم پرسید:خانم شما که خودتون مادرید،دوس دارید بچه تون چی براتون کادو بگیره؟گفتم همین که احساس قلبیشو نشون بده خوشحالم میکنه چون از ته دلشه.مثلا یه نقاشی یا نوشته که بگه مامان جون دوستت دارم.و بعد راهنماییش کردم که با پولی که داره،چی میتونه بخره.

 

حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 19:36