شماره ۶۲

ساخت وبلاگ

امروز به دو دلیل فکرم مشغوله.

یکیش به دلیل تصمیم همکارم خانم " ت" در مورد نحوه ی کلاس بندی دانش آموزا. که البته من خیلی متواضعانه گفتم برام فرقی نداره ولی خوب از درون خشمگینم باید بهش بگم دلیل این نوع کلاس بندی رو توضیح بده.

دوم به خاطر سوال و ریز شدن خانم " ف" در مورد مسائلی از زندگیم که دوست ندارم بپرسن. کلا خودم هم زیاد تو مسائل خصوصی دیگران ریز نمیشم و هرگز سوال بی مورد و اضافی نمیپرسم ولی خوب بعضی به خودشون اجازه ی ریز شدن و سوال پرسیدن و اظهار نظر میدن.

دیگه نمیدونم چی بگم.خیلی هم سربسته می نویسم چون مشکلات من از یه نوع دیگریه. موقع برگشت از مدرسه، فقط فکر کردم و نیاز به گریه کردن داشتم با خودم همش میگم مگه من چیکار کردم که اینقدر کارم و زندگیم در هم بپیچه؟ همش متفاوت و عجیب غریب. ازین سوالات دیگه خسته شدم. خونه ت فلان جاست؟ اووو این همه راه... ازین طرف هم که پسرم با رفتاراش و حرف ناشنوی سال گذشته آبروی کاریم رو برده.و الا خانم " ت" در حدی نیست که بخواد برام تعیین تکلیف کنه که پسرت در فلان کلاس باشه. باید باهاش صحبت کنم و خیلی قاطع بهش بگم که دلیل اومدنم به این مدرسه و قبول کردن این پایه فقط پسرم بود و اگه قراره خلاف این باشه ترجیح میدم ابلاغمو عوض کنم و دنبال مدرسه ی مناسب تری باشم.

حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 23:43