خدا بهت جون سلامت بده

ساخت وبلاگ
سلام

 

 

هر روز صبح که میرم سرکار،توی مسیر یه پیرمردی رو میبینم که یه پاش قطع شده و کنار آسفالت تو سرما نشسته و پشت سرهم بدون توقف میگه:خدا بهت جون سالم بده ،بعد همونو به گویش محلی منطقه(گیلکی) میگه ،بعد به یه گویش محلی دیگه(تالشی) میگه و اونقدر اصرار میکنه که طرف رو تو رودربایستی قرار بده؛ولی من که با سرعت از کنارش رد میشم و دلم نمیسوزه،یعنی حس میکنم نیازمند نیست،چون اولا زیاد پیر نیست،دوم: توان حرف زدنش خیلی زیاده،سوم:پیرمرد چاقیه،چهارم:تحمل سرما رو داره و سحر خیزه،پنجم:زیادی اصرار میکنه که طرف مجبور بشه بهش پول بده...

خلاصه، ازین پیرمردا زیاد دیدم و دیگه نمیشه اطمینان کرد.

همین پارسال رفته بودم تو مسیری که چنتا داروخونه کنار هم بود،من از یه طرف و شوهرم از یه طرف دیگه دنبال دارویی خاص میگشتیم.یه پیرمرد گردن کلفت اومد نسخه نشون داد گفت داروی قلبه و من پول ندارم بخرم،عجله داشتم و از طرفی بهش اطمینان نکردم بعد که واسه شوهرم تعریف کردم گفت نگران نباش اون به منم گفت،نسخه شو گرفتم که براش دارو بخرم،دکتر داروساز گفت واسه فلانی میخوای؟گفتم اره.گفت این کارش همینه،در روز چند نفرو همینجوری گول میزنه بعد دارو میبره میفروشه.داروی گرونی هم هست.

و هیچی دیگه....

براش نخرید.

چنتا خاطره ی شبیه اینم دارم که سر فرصت مینویسم.فعلا...  

حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 19:36